Monday, September 24, 2007

Wild Strawberris



ماریانه : من حامله شدم
اوالد : مطمئنی؟
- دیروز جواب آزمایش رو گرفتم
= پس این بود، رازت این بود
- آره، می خواستم اینم بگم که این بچه رو نگه می دارم
= تصمیمتو گرفتی؟
- آره گرفتم
= خودت می دونی من بچه نمی خوام، باید بین من و بچه یکی رو انتخاب کنی
- طفلکی اوالد
= لازم نیست برای من دلسوزی کنی، زندگی تو این دنیا وحشاتناکه، وحشتناکتر درست کردن یکی دیگه است و اینکه خیال کنیم اون خوشبخت تر از ما میشه
- این فقط یه بهانه است
= هر طور می خوای تعبیرش کن، من خودم تو زندگی زناشویی پدر و مادرم یه بچه ناخواسته بودم
- هیچ کدوم از این ها نباید باعث شه تو خودت رو مثل بچه شیر خوره حساب کنی
= من ساعت 3 باید بیمارستان باشم و وقت جر و بحث با تو رو ندارم
- تو ترسووووووووویی
= آره ! درسته! این زندگی حالمو به هم می زنه، نمی خوام مسئولیتی رو قبول کنم که وادارم کنه یه روز بیشتر زنده باشم، خودت می دونی و اینم می دونی که چقدر این موضوع برای من اهمیت داره
- می دونم که درست نبوده
= درست و نادرستی وجود نداره، اعمال زائیده احتیاجه، اینو هر بچه مدرسه ای می دونه
- احتیاج ما چیه؟
= تو احتیاج به زنده بودن داری، زندگی کنی، زندگی رو حس کنی و نشون بدی زنده ای
- خودت چی؟
= من محتاج مرگم، مرگ مطلق و کامل.



(دیالوگی از فیلم توت فرنگی های وحشی اثر اینگمار برگمان )

Tuesday, September 11, 2007

سودای تو

سودای تو

فریادی است ، لفاظی شده ،

اگر کلمات ،

خلا چسبناک سکوت را ، انشا کرده باشند.


به انتظار دستهایم نشسته ام ،

مگر تورق خاطره ای دور،

نشیند به باور لرزان سیمها ،

و فوران صدا از دل چوب،

لبریز کند حوضچه ی سکوت را،


بی فایده است....

بی فایده....

خاطره ی تصویر هزار پاره ات ،

حریف سنگینی دل نیست.

سودای خیالت اما ،

گریه ی رامی است ،

وقتی که دلتنگی ات را

سیمها ،

حتی به صدایی الکن پاسخ نمی دهند.


قراری باشد ، میان من و تو :

لرزش گاه و بیگاه انگشتانم را

به " ضرب اصول " ساز تو کوک خواهم کرد،

آرام خواهند شد.

می دانم .


به یاد مسعود

16 شهریور 86