Saturday, September 24, 2005

The Hours


تمام زندگی یک زن در یک روز
فقط یک روز
و در آن روز، تمام زندگیش

Monday, September 12, 2005

Irréversible


Le temps détruit tout

Thursday, September 01, 2005

3

من رو بالشم، لحاف رو من، تخت زیر هر 3 مون
هوا رومون، زمین زیرمون، خورشید از بالا به زیر، شاید کنارمون!
...عزیزم امشبو رو کاناپه بمون!
من رو بالشم، لحاف رو من، کاناپه زیر هر 3 مون!

impeccably

خواب دم صبح، عین تنها بودن تو یه کوچه بن بست با یه دختر خوشگل می مونه! یا اون بی جنبه داد می زنه، یا زنگ اون ساعت لعنتی بیدارت می کنه!جمعه ها هم خوابت، بردن زنبیل پیرزن محله تا دم خونشه، تو همون کوچه بن بستست!