Thursday, December 29, 2005

love ,another time!

عشق در نگاهِ اول

هر دو بر این باورند

که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده

چنین اطمینانی زیباست،

اما تردید زیباتر است.


چون قبلا همدیگر را نمی‌شناختند،

گمان می‌بردند هرگز چیزی میان آنها نبوده.


دوست داشتم از آنها بپرسم

آیا به یاد نمی‌آورند

ـشاید درون دری چرخان زمانی روبه‌روی هم؟

یک «ببخشید» در ازدحام مردم؟

یک صدای «اشتباه گرفته اید» در گوشی تلفن؟

- ولی پاسخ‌شان را می‌دانم.نه، چیزی به یاد نمی‌آورند.

بسیار شگفت‌زده می‌شدند

اگر می‌دانستند،

که دیگر مدت‌هاست بازیچه‌ای در دست اتفاق بوده‌اند.

هنوز کاملا آماده نشده

که برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود،

آنها را به هم نزدیک می‌کرد

دور می‌کرد،

جلو راهشان را می‌گرفت

و خنده‌ی شیطانیش را فرو می‌خورد وکنار می‌جهید.

علائم و نشانه‌هایی بوده

هرچند ناخوانا.

شاید سه سالِ پیش

یا سه شنبه ی گذشته

برگِ درختی از شانه ی یکی‌شان

به شانه دیگری پرواز کرده؟

چیزی بوده

که یکی آن را گم کرده

دیگری آن را یافته و برداشته.

از کجا معلوم توپی در بوته‌های کودکی نبوده باشد؟

دستگیره‌ها و زنگ درهایی بوده

که یکی‌شان لمس کرده

و در فاصله‌ای کوتاه، آن دیگری.

چمدان‌هایی کنار هم در انبار.

شاید یکشب هر دو یک خواب را دیده باشند ،

که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده.

بالاخره هر آغازی

فقط ادامه‌ای ست

و کتابِ حوادث

همیشه از نیمه‌ی آن باز می شود

ویسو واوا شیمبورسکا

Monday, December 26, 2005

so you choose

میان اندوه و عدم

اندوه را برمی گزینم.

ویلیام فالکنر ( فارسی )

Sunday, December 25, 2005

Co-simplicity

گل سرخ

ای تناقض ناب،

شوق خواب هیچکس نبودن

پشت این همه پلک !

ریلکه ( فارسی )

Wednesday, December 21, 2005

By Albert Camus

شروع به فكر كردن
شروع به تحليل رفتن تدريجي است.

- خواب سقوط كردن بود و بيداري مچاله شدن.

جنايت تنها در اين نيست كه ديگري را بكشي، بلكه بيشتر در اين است كه خود زنده بماني.

- چون احتياج داشتم كه دوست بدارم و دوستم بدارند تصور كرده‌ام كه عاشق شده ام.

گروهي فرياد ميزنند: دوستم داشته باش
گروه ديگر:دوستم نداشته باش
ولي گروهي هم هستند، بدترين و بدبخترين آنها كه مي‌گويند: دوستم نداشته باش و به من وفادار باش.

- در تنهايي، وقتي خستگي هم به آن اضافه شود، انسان به آساني خود را پيغمبر مي انگارد.

- یک طرف زیبایی است و طرف دیگر ، در هم شکستگان و پایمال شدگان ، هر قدر هم که این کار دشوار باشد، من می خواهم به هردو طرف وفادار بمانم.
آلبر کامو ( فارسی )

Necrosis

زندگي مثبت و مرگ منفی
شایدم بر عکس
برزخ تو اين وسط
خنثي بودن ابديته.

Sunday, December 18, 2005

walk the time...

مترسک

دستهای گشوده ات را زمانی دوست داشته ام،

بنگر که اکنون،

تمسخر ایستادنت

لبخندی دلنشین است !

Friday, December 16, 2005

Maturity

چاقوي عمر
بر سر سوداييت
بيا اي قرباني تنهايي

Tuesday, December 13, 2005

to be freezed

انتظار کشیده ام

تا خیره بمانم در چشمهای تو،

به زمزمه ، هزار کاکلی شاد را بشمرم

دویده ام

بسان کودک سیه چرده ای زیر طاقهای گلی

به فریاد ، دریا را نشان داده ام

و کودکان سیه چرده را در ساحل شلوغ

همهمه ی موج ها،

خیال آبگونم را می شکند،

زیر طاقیها،

کاکلی های مبهوت دستهات گم میشوند،

میانه ی دیوار ها ،

چشم هایی کنده اند،

که خیره ،

نگاه می کنند.

27 مرداد 81

Monday, December 12, 2005

Pressure‍

قلبم، روسپي خسته‌ا‌ي است
كه براي تپيدن
احتياج به گناه دارد

Friday, December 09, 2005

Lorn

لباتو بيشتر دوست دارم
آخه تقريبا مجانيه!

Wednesday, December 07, 2005

Gahi

گاهي به شعر فكر كن
آن هنگام كه عرياني جاری آب
صدايش موزون مي‌شود
گاهي به مجاز واقعيت بيانديش
آن وقت كه جاي جاي يك خيابان دراز
دستگير پيرزني مي‌شود
كه با آن گامهاي لرزانش را
استوار مي‌كند
خياباني‌كه
همه
عصا است
گاهي به خودت فكر كن
اندوه تپنده‌ي ذره‌ي شني
كه ضربات تصادفي امواج را
مسير زندگي مي‌نامد
گاهي به وهم
خيابان‌هاي دراز پيچ پيچي كه از زير پايت فرار ميكنند
تو را به درون مي‌كشند
و دنباله‌ي محو شده اي از تو
كه پشت سرت
بدنبالت مي‌آيند
و وقت‌ هايي هم به هبوط
لحظه‌‌ي دراز‌كش داري
كه دود سيگار
مسير مارپيچ سردرگمش را
صعود مي‌كند
تا محو شود
يا آن وقت
كه روزنامه‌ات را
با آن جنون هميشگي در باد باز مي‌كني
تا زوزه‌ي خنده‌ ها را
واقعيت بنامي
و نه باد
گاهي
گاهي وقت ها
به بعضي چيزها
فكر كن

Saturday, December 03, 2005

Desire

و نمردم اما
با خیال مرگ
در باران
به سلامتی
نوشیدیم.

Thursday, December 01, 2005

Explode

پترس هم
از انگشت کردن تو سوراخ مخت ميترسه!