Tuesday, September 11, 2007

سودای تو

سودای تو

فریادی است ، لفاظی شده ،

اگر کلمات ،

خلا چسبناک سکوت را ، انشا کرده باشند.


به انتظار دستهایم نشسته ام ،

مگر تورق خاطره ای دور،

نشیند به باور لرزان سیمها ،

و فوران صدا از دل چوب،

لبریز کند حوضچه ی سکوت را،


بی فایده است....

بی فایده....

خاطره ی تصویر هزار پاره ات ،

حریف سنگینی دل نیست.

سودای خیالت اما ،

گریه ی رامی است ،

وقتی که دلتنگی ات را

سیمها ،

حتی به صدایی الکن پاسخ نمی دهند.


قراری باشد ، میان من و تو :

لرزش گاه و بیگاه انگشتانم را

به " ضرب اصول " ساز تو کوک خواهم کرد،

آرام خواهند شد.

می دانم .


به یاد مسعود

16 شهریور 86

No comments: