Sunday, July 31, 2005

votre corps

اینکه یه مانکن باشی هیچ چیز با حالی نداره. ملت همیشه به لباسات زل می زنن تا خودت.
میدونی کی به خودت نگاه می کنن؟ وقتی صاحاب مغازه تو رو لخت و عور کرده تا لباس تازه هاشو تنت کنه!

Tuesday, July 26, 2005

Épouse

اگه تو خدا بودی دوست داشتی شبای جمعه چی کار کنی؟

Langston Heughes

یادداشت خودکشی
چهره خنک و خاموش رود
از من
بوسه ای خواست


The Green Mile

یارو سعی کرد همه بخوابن خیلی یواش توری رو با چاقوش پاره کرد و اومد تو . به جینا و سلی نگاه کرد –دو تا دختر کوچولوی دو قلو بودن- چاقو رو اورد بالا نزدیک گردن جینا. تو چشاش زل زد و بهش گفت که اگه صداش در بیاد سلی رو می کشه بعد رو کرد به سلی و به اونم گفت که اگه صدای اونم در بیاد جینا رو می کشه. هر دو تاشون آروم گریه می کردن... صدای تند تند نفس کشیدنو می تونستی بشنوی... اونا دستای همو محکم گرفته بودن و آروم گریه می کردن ...
کارش که تموم شد هر دوشونو کشت!

Meurtre

فکر کن بهت گفتن که یه ماموریت داری. باید بری سال هزار و نهصد و خورده ای و تو زمان بچگی هیتلر اونو پیدا کنی و بکشیش که دیگه کسی رو نکشه . چی کاره ای؟
یکمی که بهش فکر کردم دیدم باید بی خیال قتل و اینا بشم می دونی واسه چی؟
آخه پسر کشتنش کاری نداره ولی وقتی فکرشو می کنم می بینم واسه چی جمعیت زمین رو زیاد کنم یا کلی آدم کش دیگه
اصلا شاید یکی از همونهایی که کشته نمی شه نوه اش یه روز ترتیب منو بده!
فکر کنم بذارم هیتلر با توپش فوتبالشو بازی کنه و بعدا هم کلی آدم بکشه! روالش اینه اینکه بی خود سعی نکنی قهرمان بازی
در بیاری!

Monday, July 25, 2005

Les gens

بذار با یه چیزی که تو روز هزار بار اتفاق می افته شروع کنم!
مردم:مسخره ترین کسل کننده ترین و تکراری ترین چیز دنیا. یه کلونی از رفتارهای قابل پیش بینی. انگار با خودشون قرار گذاشتن جز رفتارهای همیشگی تکراریشون کار دیگه ای نکنن!
فرض کن یه چیز گنده به اندازه سازه راس برج میلاد بیوفته وسط میدون ولی عصر! به نظرت رفتارها چه طوریه؟ یه سری جیغ میزنن یه سری فرار میکنن یه سری می پرن بغل کناریشون یه سری هم همین طور عین خنگا نگاه میکنن.
به نظرت کی اولین نفری میتونه باشه که میره وسط و به اون چیز گندهه دست میزنه؟ و اگه یه یارویی آدم فضایی چیزی اومد بیرون بهش بگه هی پسر چطوری؟ اون ورا هوا چطور بود! بریم یه خاکشیر تگری بزنیم؟!

Sunday, July 24, 2005

Début

میدونی! اینکه یه چیزی بنویسی کار سختی نیست ولی اینکه بخوای پرت و پلاهاتو تفسیر کنی خیلی چندش آوره!!!
یه چیزایی می خوام بنویسم که خودمم نمیدونم چیاست!از کجا بدونم وقتی هنوز شروع نکردم! ولی میخوام که اکثر اوقات بنویسم چون حس خوبی داره! آره! لعنتی خوب کیف میده!