مرد فکر کرد به تاکسی نباید درشت بده، آروم از زنش پرسید خورد داره؟
زن با عجله دست کرد تو کیفش
به نظرش اومد زنش با چادر قشنگتره، آخه موهاش تعریفی نداشت
یواشکی به زن کناری نگاه کرد،
مطمئن بود موهای قشنگی داره.
Wednesday, October 26, 2005
Depauperation
Saturday, October 22, 2005
Wednesday, October 19, 2005
hey Honey
عزیزم، وقتی پیدات کردم جنازت بوی گند می داد، سفر ایتالیا خیلی خوش گذشت، کنار ساحل چه عشق بازیهایی کردم.
حلقتو خوب خریدن، نایاب بود، عین خودت. بوی فلسفه ته گرفته می داد. فکر نمی کردم دیدن لاشه ات اینقدر خوشحالم کنه! حالا با چی کشته بودنت؟ صد بار گفتم اون زیر پوش سوراختو نپوش.
اون ور با کتابات سرگرم میشی؟ با حوری ها لاس نزنی! خوره بازی هم در نیار!
راستی دکتر گفته اگه هر شب از این نامه ها برات بنویسم کمتر افسرده می شم. من از بچگی دوست داشتم نامه عاشقانه بنویسم، واسه امشب بسه! دیگه باید برم استراحت کنم! شب بخیر عزیزم.
Tuesday, October 11, 2005
Numb
i've
become so numb
i can't feel you there
become so tired
so much more aware
i'm becoming this
all i want to do
is be more like me
and be less like you
[Linkin Park-Numb]
Thursday, October 06, 2005
Runaway Train
هیچ حیوان درنده خویی نیست که بویی از شفقت نبرده باشد،
و من بویی از شفقت نبرده ام،
پس حیوان نیستم.
شکسپیر(؟)