کدام ساعت شنی بهار را زایید؟
کدام فصل پیرهنی دارد
گرمتر از تابستانی
که من عاشق دختر همسایه ام بودم؟
همان سال چه گریه هایی ریخت از تن پاییز،
و چه ارقام خسته ای افتاد،
از صفحه ی غروب ساعت دیواری.
انگار زمستان بود که عقربه های همان ساعت
لغزیدند تا کنار هم
افتادند درست در جای خالی شش و نیم
و حالا
من پیر شده ام
همچنان که دختر همسایه،
بی هیچ خاطره ای از شش و نیم.
بیژن نجدی
1 comment:
عشق, شانه هاي مادرم بود كه بر روي آن ايستادم و دختر همسايه پشت ديوار را بوسيدم
....
....
نميدونم اين متن مال كيه ولي چند جمله اول بيژن منو ياد اين چند خط انداخت
....
بگذريم
Post a Comment