Thursday, August 17, 2006

Dialogue

وقتی گفت : " چرا نمی نویسی؟ " ، کمی راست نشستم و گفتم : " چیزی برای نوشتن ندارم " . ته لبخندی زد. تصحیح کردم : "همیشه با شروع کردن مشکل داشته ام " . نگاهم کرد . حرفم را پس گرفتم : " یه چبزایی تو ذهنم میاد اما وقت نوشتنشو ندارم " .قاه قاه خندید . سعی کردم یه توجیهی پیدا کنم : " میدونی آدم تو این دور و زمونه احساس میکنه هزار تکه هم بشه بازم به کاراش نمیرسه...."

ساکت شد ، انگار یاد چیزی افتاده باشد ، بعد گفت : " خیلی شبها خواب می بینم که از رختخوابم به طرف یه سیاهچاله ی بزرگ مکیده می شم ، فقط سکوته و تاریکی ، احساس میکنم بدنم داره له میشه ، صدای خرد شدنش آروم زیادتر میشه، هیچ مقاومتی نمی کنم ، حتی فکر هم نمی کنم ، فقط به صدا گوش میدم ، وسطای راه هزار تکه میشم و از دور به تکه های خودم نگاه می کنم ، معلق زنان و باز تو سکوت و سیاهی و هنوز در حال مکیده شدن. گاهی دلم می خواد دستم رو دراز کنم تا تکه هام رو بگیرم اما چیزی وجود نداره ، بعضی وقتها دنبال چشمهام می گردم اما بازم چیزی پیدا نمی کنم ، انگار فقط یه نگاهم که خودم رو از دور تماشا میکنم ، می دونی فقط یه نگاه..."

"می دونم که خواب می بینم ، می دونم که باز خواب همیشگیم رو دیدم ، اما باز هم صبح با همون دلشوره ی تکراری از خواب بلند میشم که : یکی از تکه هام نیست . گاهی وقتها فکر می کنم من همه ی عمرم رو دنبال تکه هایی گشتم که تو خوابم گم کردم ، توی کتابها ، فیلم ها ، آدمها ، ساختمونها ، حتی حیوونها ... یادت میاد اون کتاب تکه ی گمشده ی شل سیلور استاین رو چقدر دوست داشتم ؟ "

ساکت شده ام ، چیزی توی ذهنم با چیز دیگری قاطی شده ، احساس ناخوشایندی دارم ، یاد کابوس زمان بچگی هایم افتاده ام ... نگاهش میکنم ، چشمهایش منتظرند..

میگویم : " آره کتاب با حالی بود " بعد فکر میکنم " اما من یه راهی پیدا کرده بودم ، اون قدر دهنم رو محکم می بستم و نفسم رو نگه می داشتم تا از خواب بپرم ، اونوقت اون شکلهای عجیب و غریب دیگه از داخل بدنم رد نمی شدن .صبح ها هم دیگه فکر نمی کردم شکلم عوض شده ..."

سرم را که بالا می آورم هنوز دارد نگاهم می کند ، می گویم : " شاید شل سیلور استاین هم یه خوابی مثل خواب تو می دیده ... "

می خندد.....

7 comments:

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
HS said...

midoni bro, naneveshtano vase ye chizish dost daram! onam ine ke hes mikoni taslime oon siyahchalat mishi, hezar tike mishi vali tarjih midi sokoot koni, ba sisyphe bodane khodet kenar miyayi, forget about some part of ur mind! lost it! va az nabodanesh lezat mibari! az nabodane hich tekeyi ke beshe bahash harfi zad! i prefer never complete it! maybe that`s better u never find ur lost part! takmil shodan, chize mozakhrafiye! hese kasifi be adam mide! :d (hadeaghal be man!)

Anonymous said...

Midooni chie?...
dashtam fek mikardam age tekkeye gomshodat az ye andazei bishtar beshan,oona dige tekkehaye gomshodeye to nistan.To tekkeye gomshodeye oonai.
Alabatte mohem nist.mohem ooni bood ke ghalami shod...baghish mohmale.
Hal kardam BABA
Mokarrar befarmaid!

simin said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...

chan ruz pish yeki azam porsid : shoma ba folaani nesbati darin? porsidam: kodum folaani? goft hamun folaani ke folaane! goftam : na, mote'assefaane ! (in folaani aadam e baahaali bud)

in dialogue mano yad e un dialogue andakht... be ham shabihim, kaarish ham nemishe kard, faghat bayad moraagheb bud 2char e soo'e tafaahom o kaabus nashim, ke dar deraazmoddat mozerre!!

Anonymous said...

آره،منم اینو دارم .این ... چی میگن ؟حس.آره،حس.حس پاره شدن.تکه تکه شدن.تهی بودن.سوراخ.گاهی انقدر سوراخ سوراخم که وقتی راه میرم،عبور هوا رو از درونم احساس می کنم .مثل تور.هه!تور؟!راستی تو فکر میکنی با یه تور!چی کار میکنن؟

Anonymous said...

chera gahi bi hich dalili avaz mishe? mage oon chi kar karde?