mer30 :D nemidonam ki hastin ... ama chetor to bedoni hmn bedone hs bedone yeki digam ke esmesh yadam nist bedone man nadonam ( namardi to roze roshan)
:d mer30 az efshagarit :-P bazam fozoliam kar dastam dad tanforoshi vahshatnak hast :| inke ro chizae ke vaghesh gheimat nadare gheimat bezaran....ro bosehat..ro shoro hayajanet ...eshghet ,, garmaye vojodet ama in rozha chizhae vahshatnak tar az tanforoshiam dar jaryane hs jan chera beona nemiopardazi....
na kheili hagh ba toe to doniae zendegi mikonim ke tan foroshi dige jozve chizaye kheili najor behesab nemiad enghadar ke chizayenajooooooooooooor hast toshon gome
m.r to chera intori edame dadi?! hala ma ye bazi ba kalamat kardim! :d camus ye zamani ye chizaye darbareye nesbat dadane matn be khode nevisande gofte bod khoda biyamorzatesh! hala ma ye modat nistim bebin che nesbatayi ke be adam nemidan! yekamam be aroosak hedayat fekr mikardid! shayad jaleb mishod!
خانمی با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم!؟ این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطر انداخته. از شما کمک میخواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟ کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای تأسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند... من یک جفت طوطی نر در کلیسا دارم. آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات دعا می خوانند. به شما توصیه میکنم طوطیهایتان را مدتی به من بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند. خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت. فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کلیسا رفت و به اطاق پشتی نزد کشیش رفت. کشیش در قفس طوطی هایش را باز کرد و خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشیش انداخت یکی از طوطی های ماده گفت: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟ طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند. سپس یکی به دیگری گفت: اون کتاب دعا رو بذا کنار. دعاهامون مستجاب شد
12 comments:
ey val !
ghavi bood!
dar zemn vaghti miresi zang bezan daaaash !
dostan man residam! :d
yani chi kheili ghavi bod...kheili namafhom ba kheili ghavi ham manie?
man nafahmestam yeki halim kone
mer30 :D nemidonam ki hastin ...
ama chetor to bedoni hmn bedone hs bedone yeki digam ke esmesh yadam nist bedone
man nadonam ( namardi to roze roshan)
Jaye Aroosak ro ba Yek Roospi Avaz Konid!
Namardi on chizi bod ke Dar aghoshe Roospi mord...
Moafagh Bashid.
:d mer30 az efshagarit
:-P bazam fozoliam kar dastam dad
tanforoshi vahshatnak hast :| inke ro chizae ke vaghesh gheimat nadare gheimat bezaran....ro bosehat..ro shoro hayajanet ...eshghet ,, garmaye vojodet
ama in rozha chizhae vahshatnak tar az tanforoshiam dar jaryane hs jan
chera beona nemiopardazi....
در سرزمینی که مردمانش عصا از کور میدزدند ... اِ ! چرا چراغو خاموش کردی
man ye chizi ro nafahmidam hs aziz ...hala chera arosak?
shayad chon bara har doshon pol midio mikharishon ta bahashon bazi koni
bazitam ke tamomshod...mizarish kenar
na kheili
hagh ba toe
to doniae zendegi mikonim ke tan foroshi dige jozve chizaye kheili najor behesab nemiad
enghadar ke chizayenajooooooooooooor hast toshon gome
m.r to chera intori edame dadi?!
hala ma ye bazi ba kalamat kardim! :d camus ye zamani ye chizaye darbareye nesbat dadane matn be khode nevisande gofte bod khoda biyamorzatesh! hala ma ye modat nistim bebin che nesbatayi ke be adam nemidan!
yekamam be aroosak hedayat fekr mikardid! shayad jaleb mishod!
خانمی با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند.
اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم!؟
این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطر انداخته. از شما کمک میخواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای تأسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند... من یک جفت طوطی نر در کلیسا دارم. آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات دعا می خوانند. به شما توصیه میکنم طوطیهایتان را مدتی به من بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند.
خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت. فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کلیسا رفت و به اطاق پشتی نزد کشیش رفت. کشیش در قفس طوطی هایش را باز کرد و خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشیش انداخت یکی از طوطی های ماده گفت: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟ طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند.
سپس یکی به دیگری گفت: اون کتاب دعا رو بذا کنار. دعاهامون مستجاب شد
Post a Comment