زنبق های وحشی ،
روئیده به سرانجام هفت فصل زمستانی ،
فرو ریختند.
آسان و سهل ،
چونان روح شکوفه های گیلاس
سرگردان در نسیم صبحگاه تابستانی.
بادی نمی وزد ،
بودایی برفین ،
میان دشت،
نشسته ، گام بر می دارد،
آرام ،
و نمی لرزد.
تنوره ی تصاویر ،
غبار لحظه ها را نمی تکاند،
و ذره های غبار ،
تپندگی اندوهی صامت را،
مدفون می کنند.
کاکلی های مبهوت ،
- دستها و چشمهایش –
زیر طاقی ها ،
دوباره مسخ می شوند،
دیگر ، کودکی نیست ،
........
کسی دریا را فریاد نمی کشد.
تقدیم به 20 تا 28 سالگیم .
Wednesday, November 08, 2006
for tonight
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
tasaavir guyaast... va be nazaram zibaa miad... va saade.
are ..hade aghalesh ehsas beefshagari nadasht :D
موفق باشي
Az dashti be oshagh miravi Bro!
neveshtam ro negah midaram!
cause of andoh tapandeye zareye sheni!
Post a Comment