زمان قبل از غروب
مکان:خارجی ( یک خیابان شلوغ در وسط شهر - زمستان)
مردی با یک بارانی، یک کیف روی دوش و سیگاری به لب. سرش رو به پایین است. در خودش است و به آرامی حرکت می کند. کتابی زیر بغل.
به ناگاه می ایستد. سیگار را از لب می گیراند به سوختنش زل می زند، سرش را کج می کند انگار که چیزی کشف کرده باشد.
سر سیگار را بر می گرداند و با بستن مشت آن را خاموش می کند ( خنده ای بی معنی ) . شروع می کند به تند رفتن، سرعتش را زیاد می کند، می خندد، تندتر می رود، خنده اش بیشتر می شود، تندتر و خنده شدیدتر. کتاب را پرت می کند، کیفش، بارانی اش را ( مردم حیرت زده ). پیراهنش را در می آورد، در حال دویدن و خنده دیوانه وار. دوربین عقب تر می رود ( افتادن بعضی از مردم - خروج سریع کادر از آنها). عقب تر، عقب تر (حرکت دوربین رو به بالا) تشخیص مرد در جمعیت مشکل می شود. ( صدای خنده با دور شدن دوربین فید اوت ) تصویر به یکباره سیاه می شود ( -فید این- صدای خنده از کم به زیاد و قطع یکباره صدا در اوج.
پ.ن: فیلم Family Life کن لوچ را به شدت تحسین می کنم، ربطش با این نوشته در آن است که این را بعد از آن نوشتم.
نگاه کارگردانی که در مسایل اجتماعی و روانشناسانه قضاوت نمی کند به شدت برایم لذت بخش است. این عدم کلوز آپ و تاکید و قضاوت در میان روزمرگی قبول فاجعه عالی است!
سکانس دعوای خواهر در میان جمع خانواده و بچه هایش و سکانس آخرین دیدار پدر و مادر با جنیس در تیمارستان از آن سکانس های محبوبم است! ( و خیلی های دیگر)
از دست ندهید.
Sunday, November 12, 2006
Round and round
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
kheili bahali.....manzoram khodeti na neveshtat
آپ کردم سری هم به من بزن
Post a Comment