Saturday, February 02, 2008

Curse

در این مغاک چشم دوخته به تو
این چنین خیره ،
پرهیز زمان است
که نپوسانده آن مختصر هنوزت را ...
تویی که خیالکی گمشده
پشت مردمکانت را ،
دیگر، ناخنی به تمنا
حتی
نمی کشد


رو به جریان باد بخوانش
درون شبی ،
که میان شبهای دیگر پرسه می زند
مگر تصویر شمایل اضطرابی ات
بندی از سکوت را
با آن مختصر هنوزت
به نهایت کلیشگی
برهم بیامیزد....


پرهیز زمان است
که نپوسانده آن مختصرت را
خودت را
ای لکنت سکوت....


بهمن 86